برگ های سپید دفتر من
درباره وبلاگ


خدا جان سلام! من گاهی یادم می رود به خاطر همه ی چیزهایی که به من دادی از تو تشکر کنم. امروز بیست دفعه می گویم:"متشکرم". قبول؟
آخرین مطالب
نويسندگان
جمعه 20 اسفند 1389برچسب:, :: 10:6 ::  نويسنده : فهیمه

«تقویم»، سرگذشت ماست که با «تحویل سال» رقم می خورد و «تقدیر»، سرنوشت ما که تنها با «تحویل حال» صورت می پذیرد؛ در این میان، عرضه تحول از هموست که همه چیز از او راست آید و تقاضایش از انسان که بسته به همت و تلاش اوست. گناه بهار چیست، اگر ما هنوز در خواب زمستانی هستیم؟!

چهار شنبه 20 اسفند 1389برچسب:, :: 1:30 ::  نويسنده : فهیمه

چنانچه به طور روزمره به زبان فارسی صحبت می کنید٬ خاوهید تواسنت این نوتشه را بخاونید. در داشنگاه کبمریج انگلتسان تقحیقی روی روش خوادنه شدن کملات در مغز اجنام شده است که مخشص می کند که مغز انسان تهنا حروف اتبدا و اتنهای کلمات را پدرازش می کند و کلمه را می خاوند. به همین دلیل است که با وجود به هم ریتخگی این نوتشه٬ شما تواسنتید آن را بخاونید.

 

متن انگلیسی به کار برده شده براساس تحقیق دانشگاه کمبریج را می توانید در نشانی زیر بخوانید:

http://www.mrc-cbu.cam.ac.uk/people/matt.davis/Cmabrigde

شنبه 14 اسفند 1389برچسب:, :: 1:2 ::  نويسنده : فهیمه

 

                                                                 
می‌دونم از اینکه این شوخی رو با شما آدمها می کنیم ، خوشتون نمیاد ، ولی این شوخی شما برای ما یک واقعیته (کابوسه)  ... ما هم مثل شما مخلوق خداییم .
اگر بده پس چرا ... ؟


ادامه مطلب ...
چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, :: 1:13 ::  نويسنده : فهیمه

 
 
دوستی های ما چگونه است؟!
 
 

بعضی دوستيها مثل قصه نوحه ، (بعضيا از ترس طوفان مي آن پيشت)

بعضی دوستيها مثل قصه ی ابراهيمه (بايد همه چيزتو قربانی کنی)

بعضی دوستيها مثل قصه مسيحه (آخرش به صليب ميکشنت)

اما بيشتر دوستيها مثل قصه موساست (يه کم که دور ميشی يه گوساله جاتو ميگيره)

برگرفته شده از سايت چپق

چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, :: 1:4 ::  نويسنده : فهیمه

خوش به حال کچل ها!
 
 

 «موها زمان سکته را می‌دانند،‌ چون تحقیقات نشان می‌دهد موها می‌توانند تاریخچه‌ای از استرس‌های شخص را در خود ذخیره کنند.»


من همیشه به کچل‌ها حسادت می‌کردم. بعد از خواندن این خبر، یک دلیل دیگر به دلایلم برای حسادت اضافه شد.

1- کچل‌ها زودتر از همه متوجه شروع بارش باران می‌شوند.

2- کچل‌ها می‌توانند با خیال راحت شیشه اتومبیل را پایین بکشند و از جریان هوا لذت ببرند.

3- آنها به راحتی می‌توانند برای رفتن به مهمترین مهمانی‌ها هم از موتورسیکلت استفاده کنند.

4- مودارها اگر عرق بکنند، باید بروند حمام و کلی موهایشان را با شامپو چنگ بزنند تا چربی و عرق از پوست سرشان پاک شود ولی کچل‌ها با یک دستمال کاغذی مشکل را حل می‌کنند.

5- کچل‌ها غصه‌هایشان کمتر است و مثل بقیه هر روز نگرانی ریزش موهایشان را ندارند.

6- و بالاخره اینکه کچل‌ها استرس‌هایشان ذخیره نمی‌شود.
برگرفته شده از سایت چپق

دو شنبه 2 اسفند 1389برچسب:, :: 1:1 ::  نويسنده : فهیمه

به نظرتون این عکسو باید کدوم طرفی نگه داشت؟؟؟ 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

بازم عکسای خوشگل هست حتماً برید تو ادامهُ مطلب



ادامه مطلب ...
یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:, :: 23:37 ::  نويسنده : فهیمه

 این بستنی چوبی رو ببینید!!!! من که حسابی دهنم آب افتاد .

حالا بقیه رو ببنید.......

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 27 بهمن 1389برچسب:, :: 17:22 ::  نويسنده : فهیمه

 
  در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند.
 آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند.
  بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند:
  نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند .
  پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست...
 



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 27 بهمن 1389برچسب:, :: 17:11 ::  نويسنده : فهیمه

روزی، وقتی هیزم شكنی مشغول قطع كردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه كردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می كنی؟ هیزم شكن گفت كه تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت.
"آیا این تبر توست؟" هیزم شكن جواب داد: " نه" فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید كه آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شكن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شكن خوشحال روانه خونه شد.

یه روز وقتی داشت با زنش كنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب...

 



ادامه مطلب ...
یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:, :: 1:58 ::  نويسنده : فهیمه

روزی از دانشمندی ریاضیدان  نظرش را درباره زن و مرد  پرسیدند.

جواب داد:....


 

اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10....
 

اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر  جلوی عدد یک میگذاریم =1000
                                          
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.
 



ادامه مطلب ...
پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 110
بازدید کل : 7386
تعداد مطالب : 37
تعداد نظرات : 101
تعداد آنلاین : 1


ابزار وب